می خواهم ...
مُچاله و خیس !..
در آغوشش بمانم!
از پهن شدن بر بند ِ خاطرات ، بیــــزارم...
می خواهم ...
مُچاله و خیس !..
در آغوشش بمانم!
از پهن شدن بر بند ِ خاطرات ، بیــــزارم...
گمم نکن ...
در گوشه ای از حافظه ات آرام مینشینم
فقط بگذار بمانم
سیر شده ام از بس از آدم ها زخم خورده ام!
خدا خیرتان بدهد به من محبّت دروغینتعارف نکنید.
من سیرم....
بعضی وقتا هست که دوس داری کنارت باشه…
محکم بغلت کنه…
بذاره اشک بریزی راحت شی….
بعد آروم تو گوشت بگه: ” دیوونه من که باهاتم
تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ،
تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم ...
تعداد صفحات : 5